دنیای این روزای من!

به خانه ی گرم لیلابلوکات خوش آمدید

اینجا با ما باش

روزهای خوبی نیست. در کل وقتی انتظار خیلی اتفاقات محال را میکشی و اتفاق نمی افتد و تازه خودت یادت می آید که اتفاق محال بوده دیگر!!!در کل ادم غم خیزی مثل من باید عادت کند که اگر چیزی خوووب پیش برود یعنی یک جای کار میلنگد و تو هم هیچ کاری از دستت برنمی آید ...این روزها فقط به تو فکر میکنم که آنقدر دور و خارج از دسترسی!به تو که انقدر محال شده ای که دیگر طرح لبخندهای مرا یادت رفته یا عطرم را که باد با خودش برده..

دو غزل و یک ترانه برای دیرکردهایم

 

نمی رسیم به هم ما دویا کریم چرا؟

در این قفس من و تو رنج می بریم چرا؟

که حال من فقط از دوری تو آشفته ست

منم که بی تو پریشان شدم نسیم چرا؟

نیامد از تو پیامی  نیامده خبری

همیشه منفعلند این خطوط و سیم چرا؟

تو مطلع غزلی من همیشه پایانم

جدا سروده شدیم از همان قدیم چرا؟

دو چشم وحشی تو خانه های ابلیسند

برای دیدن تو راه مستقیم چرا؟

همینکه آبی آغوش آسمان باز است

از این قفس من و تو پس نمی پریم چرا؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



+نوشته شده در سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:,ساعت12:27توسط حسین سهرابی | |